
اگر مفهوم هگلی « روح زمانه » را که حاصل تنش ها و تناقض های وضعیت های مادی و فکری دوران است تا حدودی در نظر آوریم، « خاورمیانه » علی رغم میل به تجربه مدرنیته ویژه خود ، بسیار در سیطره اسلام سیاسی اسیر بوده است
دست کم پنجاه سال گذشته دگرگونی وسیعی در عرصه های فکری روی داد که بر خورد صرفا تکنولوژیک و مدرنیسم آمرانه موجود عملا در امتداد ملیت و هویت به اقتدارمذهبی و آنچه بنیاد گرایی دینی خوانده می شود سوق داده شده است
این پدیده چه در هیات پرتنش ولایت و جمهوریت و بلعیدن کامل تنوع سلیقه ها . افکار با حاکمیت دینی در جمهوری اسلامی و چه در هیبت احضار ارواح طالبان با قامتی جدید در افغانستانی رویت شد که حتی استفاده از کلمه جهوریت را گناه کبیره می داند و در برخورد با اهل فرهنگ و هرگونه ارزش ها و دستوارد های انسانی بیگانه است
آمیزه میراث شومی که با احیای سنت اسلامی موسوم به سلفی گری در عین استفاده از اسلحه ، اهل فرهنگ و موسیقی و سینما و شعر افغانستان معاصر و کهن را بر باد می دهد . و این تباهی قصه تلخ تاریخ افغانستان است
در این مقاله می کوشم در عین بررسی ریشه های چند گانه مشی بنیادگرانه طالبان به سیاهه اعمال آنان در ضدیت با هنر و هنرمندان نیز بپردازم . گرچه نافی حقوق زنان نافی انسانیت و فرهنگ نیز خواهد بود

ریشه بنیادگرایی در افغانستان را باید در جریانهای تندرو پاکستان که مبدا اصلی آن هند بزرگ (قبل از تجزیه به هند، پاکستان و بنگلادش) است، جستوجو کرد. با ورود استعمار به شبهقاره هند، علمای مسلمان در تلاش تجدید فکر دینی بودند. جریان اول در این میان، جریان بنیادگرایی افراطی است که ریشه در افکار و اندیشههای شاه ولیالله دهلوی دارد.نهضت شاه ولیالله در آغاز یک نهضت فکری – فرهنگی بود که اصلاح افکار دینی و خرافاتزدایی را از زندهگی جامعه مسلمانان هند، هدف اساسی خود قرار داده بود. اما پس از او، پسرش شاه عبدالعزیز و نوهاش شاه اسماعیل آن را به یک جنبش اجتماعی – سیاسی تبدیل کردند و علیه سلطه انگلستان موضع گرفتند
مدرسه دیوبندی به تدریج به یک مکتب فکری ویژهای تبدیل شد که تا امروز به افراد تحصیلکرده در آن و یا وابسته به طرز تفکر آن، عنوان «دیوبندی» اطلاق میشود. بنیانگذاران این مدرسه، حنفیان سختگیر و دقیق بودند. آنان در مبادی تعلیمی و جزماندیشی، پیرو عقاید و مذاهب کلامی اشعریه و ماتریدیه بودند. مدرسه آنها تجدید حیات علوم کلامی در هند اسلامی را وجهه همت خود قرار داد و دانشهای جدید را از مواد درسی خود حذف کرد. موسسان، هدف اصلی تأسیس این مدرسه را تقویت مبانی اسلام، براساس مذهب حنفی اعلام کردند. جمعیت علمای اسلام متعلق به مکتب دیوبندی، عمدتاً از پشتونهای ایالت «بلوچستان» و «خیبر پشتونخواه» تشکیل شده است و در دوران جهاد افغانستان، روابط بسیار نزدیکی با گروههای پشتون افغانستان برقرار کرده بود. پس از پیروزی مجاهدین در بهار ۱۳۷۱ خورشیدی و آغاز جنگهای داخلی، جمعیت علمای اسلامی با حمایت دولت پاکستان و برخی کشورهای عربی، «جنبش طالبان» را به وجود آورد.
الیویه روآ، محقق و کارشناس مسائل افغانستان، درباره نفوذ تفکر دیوبندی در این کشور قبل از انقلاب کمونیستی، مینویسد: «بعد از تجزیه هند در سال ۱۹۴۷، بسیاری از طلاب افغانی به مکاتبی که در نزدیک آنها در ایالت سرحد شمال غربی ایجاد شده بود، رفتند. آنها عمدتاً پشتون و بعضاً نورستانی و بدخشانی بودند. برخی از آنان به ایدئولوژی اهل حدیث گرویدند و هنگام بازگشت به افغانستان در مقابل تصوف و مذهب حنفی مبارزه کردند. به عنوان مثال، آنان زیارتگاههای محلی را تخریب میکردند. حنفیها معمولاً آنها را «وهابی» مینامیدند؛ اما آنها خود را سلفی میخواندند.» (روآ، ۱۳۶۹: ۵۵) آنتونی دیویس نیز بر نقش جمعیت العلمای اسلام در شکلگیری طالبان تأکید میکند و مینویسد: «تعدادی از طالبان، توسط کامیون/لاری از مدرسههای جمعیت العلمای اسلام در بلوچستان، به داخل افغانستان در حال جابهجایی بودند.» (عصمت اللهی، ۱۳۸۷: ۹۶)
استقرار حکومتی اسلامی که ادامهدهندهی خلافت خلفای راشدین است. توجه داشته باشید که در اینجا سخن از حکومتی رفت که ادامهی خلافت است نه حکومتی که بالقوه دعوی خلافت کند. در واقع، طالبان به حکومتی عقیده دارد که به دست «امرا» اداره شود و لفظ امرا را در معنای اخص بنیادگرایانهی خود به کار میبرد. حکومت پیشنهادی طالبان جمعیتی محدود دارد که در منطقهی جغرافیایی خاصی واقع شده و تنها با یک ایدئولوژی ــ که بر همگان تحمیل شده ــ اداره میشود و هر کسی که در محدودهی این حکومت باشد حق مخالفت یا نقض ایدئولوژی حاکم را ندارد. آیا محدودهی جغرافیایی تنها تفاوت حکومت پیشنهادی طالبان با خلافتی اسلامی است که قائل به مرز و محدوده نیست؟
ایدئولوژی طالبان بر این اصل استوار است که پس از حذف گروهها و احزاب متخاصم، اسلام باید به تنها دین حاکم در جامعه تبدیل شود و قوانین جاری کشور نیز باید براساس شریعت اسلام (از منظر ایدئولوژی سلفی) نوشته شود
خشونت طالبان بیشتر متأثر از آموزههای مذهبی است تا قومی. طالبانِ طرفدار اندیشههای دیوبندی جمعیت علمای اسلام، جوانانی هستند که در هنگام مهاجرت در مدرسههای مولانا فضلالرحمان آموزش دینی را فرا گرفته و علاوه بر مسائل دینی، به نحوی تربیت شدهاند که به رغم اینکه از مناطق شرقی و جنوبی افغانستان هستند، با جغرافیای افغانستان بیگانهاند و سر سپردهگی بیشتری به فتواهای علمای مدرسههای دینی دارند. بخش قابل توجهی از نیروی انسانی طالبان در مدارس جمعیت العلمای پاکستان تربیت شده بودند که خود از بدنه مکتب دیوبندی منشعب شده بود. «جمعیت العلمای اسلام» که در محیط سنتی - قبیلهای نواحی سرحد در شمالغربی پاکستان پایگاه دارد، به شدت از سنتهای «پشتونوالی» نواحی پشتوننشین سرحد و آموزههای وهابیت تأثیر پذیرفته است. تقریباً تمام رهبران طالبان یا خود به صورت مستقیم دانشآموخته مدارس جمعیت العلما بودند و یا به صورت غیرمستقیم از تعلیمات جمعیتالعلما تأثیر پذیرفته بودند. دستکم هشت وزیر کابینه طالبان و بیش از بیست والی، فرمانده نظامی، قاضی و مقامهای ارشد اداری این گروه در سال ۱۹۹۶، کسانی بودند که در «دارلعلوم حقانیه» مولانا سمیعالحق که از شعبات مکتب دیوبندیه است، تحصیل کرده بودند
این دوگانگی میان طالبان و در عین حال وابستگی های قبیله ای آنان عرصه اجتماعی و بویژه فعالیت فرهنگی را به بحران و سرکوبی عمیق می کشاند .ارزش های نمادین اجتماعی و تاریخ فرهنگ با تداوم اجتماعی و تاریخی مردمان است که پایا می شود و مورد نقد قرار می گیرد ،ادامه حیات طالبان عرصه کشمش نابودی اهل فرهنگ و در عین حال مقاومت پیچیده و گاه زیرزمینی آنان است
طالبان، نظرمحمد مشهور به خاشهزوان را در یکی از روستاهای قندهار دستگیر و پس از توهین و سیلی زدن به او، تیربارانش کردند
در فیلم منتشرشده از دستگیری این کمدین، یکی از افراد مسلح از او پرسید کجا دستگیرش کردهاند و خاشه در جوابش گفت «روز عید در خانهام». او میخواست چیزی بگوید که یکی از افراد مسلح به صورتش سیلی زد و گفت خفه شو
این کمدین قندهاری، به خاطر گفتن جوکها، لطیفهها و متنهای طنز که ویدئوهایش در فضای مجازی هواداران زیادی داشت، مشهور بود. نظرمحمد که طبعی گرم و سرخوشانه و زبان و بازی طنازی داشت، در چند سال گذشته به چهره دوستداشتنی شبکههای اجتماعی تبدیل شده بود
پیکر نظرمحمد در حالی که دستانش از پشت بسته بود و طالبان به سر او شلیک کرده بودند، در منطقه دند قندهار پیدا شد
شامگاه چهارشنبه ۱۳ مرداد خبر آمد طالبان عبدالله عاطفی، شاعر و مورخ افغانستانی را هم در منزلش در ولایت ارزگان، شکنجه کرده و به قتل رساندهاند
امرالله صالح، معاون اول سابق ریاستجمهوری افغانستان در واکنش به کشتهشدن این شاعر گفته بود: عبدالله عاطفی دو فوقلیسانس در اقتصاد و تاریخ داشت. طالبان او را از خانهاش در شهرستان چوره ارزگان بیرون کشیدند و جابهجا کشتند. جرم او این بود که اقتصاد و تاریخ میدانست. مغز افغانستان زیر حمله است. طالبان و حامیانش یک ویرانه میخواهند
مسعود اندرابی، از وزرای سابق دولت افغانستان از کشتهشدن عبدالله فوآد اندرابی، خواننده محلی در ولایت بغلان واقع در شمال غرب این کشور به دست طالبان خبر داد.او تأیید کرد که افراد مسلح طالبان فواد اندرابی را از خانهاش در روستای کیشنآباد اندراب بیرون کشیدند و به قتل رساندند
حسین علیشاپور، خواننده و پژوهشگر موسیقی کشورمان، با انتشار تصویری از این خواننده محلی افغان نوشت: «آوازخوان را از خانهاش بیرون آوردند و تیربارانش کردند.» محمد معتمدی، دیگر خواننده شناختهشده ایرانی هم با انتشار فیلمی از ساز زدن اندرابی نوشت: عبدالله فواد خواننده فارسیزبان و بیگناه و مظلوم افغانستان به دست ناپاک طالبان تیرباران شد. کسی نیست این جنایتها را محکوم کند؟
طالبان پخش موسیقی و حضور مجریان زن را در شبکههای تلویزیونی و رادیویی ولایت قندهار در جنوب افغانستان ممنوع کرده است. دستورالعملی جدید خطاب به رادیوها و تلویزیونهای محلی این ولایت که براساس آن موسیقی و برنامههایی که در آنها صدای زنان شنیده میشود غیرقابل پخش اعلام شد. این تصمیم هم زمان با ورود هبتالله آخوندزاده، رهبر طالبان به شهر قندهار گرفته شد.آنچه طالبان در فاصله سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ با مردم افغانستان کرد و آنچه در فاصله زمانی کوتاه تصرف دوباره کابل تا امروز کرده است موجب میشود این ادعا که «با طالبان سال ۲۰۰۱ متفاوتیم و نسبت به دو دهه قبل، پیشرفتهای زیادی کردهایم» بیش از پیش با دیده تردید نگریسته شود و در این میان بیش از همه، زنان و اهالی هنر نگران از دست دادن آنچه باشند که در طول ۲۰ سال گذشته به سختی به دست آوردهاند