سیلویا پلات، یادداشتهای شخصی
تنهایی نهفقط در داستانهای پلات، بلکه در یادداشتهای روزانه و نامههایش، وقتی آشکارا دربارۀ مسائلی نظیر هویت و سلامت روانی حرف میزند، نیز به چشم میخورد. تنهایی مزمنی که در نوشتههای او ثبت شده طنین و جنسی متفاوت با تنهایی مقطعی دارد.
تنهایی از یکسو و تألمات روحی از سوی دیگر ردپای خود را در آثار پلات به جا میگذارند. آشفتگی روحی و تنهایی یکدیگر را تقویت میکنند و آنچه حاصل میشود انزوای شدید اجتماعی است.
پلات همچنین در یادداشتهایش به غریزی و جسمانی بودن این حس اشاره میکند؛ تنهایی جسم را هم همچون روح از هم میپاشد. از دید او، تنهایی از «نقطهای نامعلوم در وجود فرد» ناشی میشود، «همچون نوعی بیماری خونی» که در سراسر بدن پخش میشود و نمیتوان منشأ آن را پیدا کرد. او تنهایی را چیزی شبیه عفونت یا «بیماری واگیردار» میدید، اصطلاحی که در تجسم تنهایی بهعنوان یک همهگیری مدام به کار میرود.
سیلویا در روز ۱۱ فوریۀ ۱۹۶۳، صبح زود، شیر اجاق گاز را باز گذاشته بود و خود را خفه کرده بود…
(سرگذشت تنهایی، فی باوند آلبرتی، ترجمهٔ اکرم رضایی بایندر)