
«مجتبی حسینی» به خاطر انتشار توئیتهای طنزآمیز از سوی وزارت اطلاعات بازداشت و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد. او بعد از تحمل چند روز حبس در سلول انفرادی این بند، به بخش قرنطینه آن منتقل و همانجا با علی یونسی، روبهرو شد. او در گفتگویی با ایران وایر درباره تجربه همبندی با علی یونسی گفت:
۹ روز با علی در همان قرنطینه بند ۲۰۹ اوین همبند بودم. اصلا حال جسمی خوبی نداشت و کمکم شکنجههای روحی و جسمی خودش را برایم تعریف کرد. در کل ۹ روزی که من با علی در قرنطینه بند ۲۰۹ بودم، او تنها یک تماس تلفنی چند دقیقهای با خانواده خود داشت.
اولین چیزی که در چهره علی یونسی خیلی روشن بود، وضعیت عفونت چشم او بود. وضعیت چشم علی طوری بود که هر کس از چند متری او را می دید، متوجه وخامت اوضاع چشم او میشد. چشم علی بسیار کبود شده بود و عفونت داشت. از چشمان علی همیشه خونابه بیرون میآمد و تنها درمانی که مسئولان زندان برای او داشتند، روزی چند قرص آنتیبیوتیک بود. خود علی میگفت این جراحت به لحظه بازداشت او به همراه امیرحسین مرادی در خیابان برمیگشت. این دو دوست در خیابان در حال قدم زدن بودند، که یکباره ماموران وزارت اطلاعات با خشونت وحشتناکی به آنها حمله کرده و شروع به ضربوشتم این دو دانشجو میکنند…
علی میگفت وقتی بازجوها در خانه مدالهای من را دیدند، با تعجب پرسیدند اینها چیست؟ وقتی گفتم من برنده مدال طلای جهانی المپیک نجوم و نقره کشوری نجوم هستم، به شدت تعجب کردند.
علی شصت روز را در سلول انفرادی کوچک با یک لامپ بزرگ همیشه روشن و همچنین شوفاژی که در گرمای تیرماه ۲۴ ساعته روشن بود، گذرانده بود.
تنها یکی از نمونههای شکنجه روانی که علی یونسی برای من تعریف کرد، این بود که یک شب، از سلول کناری خودش، صدای شکنجه و فریادهای وحشتناکی میآمد. میگفت این صدا تا چند ساعت ادامه داشت و به شدت وحشت کرده بود. لابهلای فریادها، یک صدایی گفت وقتی کار این زندانی تمام شد، سراغ سلول کناری که خود علی در آن بود، بروند.
علی از شدت صداهای وحشتناک داد و فریادهای فرد شکنجه شده تا صبح نخوابیده بود. میگفت هنوز هم نمیدانم که این صداها، از یک نوار ضبط شده میآمد و یا واقعا در حال شکنجه زندانی سلول کنار او بودند. زندانی سلول کنار علی یونسی، امیرحسین مرادی بود.
در مورد محتوای بازجویی چیزی که به طور کلی یادم هست، ظاهرا بحث اجبار کردن علی به پذیرش حمل مواد محترقه بود. بازجو به شدت او را برای قبول این اتهام تحت فشار گذاشته بود. علی میگفت، بازجو بارها تهدید کرده بود که اگر اتهام خود را نپذیرد، همانجا (زندان اوین) او را اعدام خواهد کرد. علی هم که به شدت از تهدیدها خسته شده بود، به بازجو گفته بود همین الان من را اعدام کنید، دیگر خسته شدهام. اصلا امام حسین را هم من کشتهام.
یک روز صبح در همان قرنطینه بند ۲۰۹ وقتی از خواب بیدار شدم، دیدم علی آنجا نیست. عصر وقتی برگشت به شدت آشفته و عصبانی بود. از او پرسیدم چه شده که گفت، من را بردند در جلسه با نمایندگان تشکلهای دانشجویی دانشگاه شریف که جلو آنها اعتراف کنیم.
ظاهرا تصاویر مبهمی از حمله به یک ساختمان را در این جلسه پخش کرده و مدعی شده بودند، حملهکننده علی یونسی و امیرحسین مرادی بودند. علی آنجا هم هرگونه دست داشتن در این موضوع را شدیدا رد کرده و گفته که اصلا مشخص نیست، فردی که در این صحنه است کیست.
… در همان روزهایی که در سلول انفرادی بوده، ماموران به بهانه دیدار با سفیر سوئد او را به مکان دیگری بردند. برادر علی ساکن سوئد است و به علی گفته بودند اگر با برادر خود حرفی دارد، میتواند از طریق سفیر سوئد به او انتقال دهد؛ ولی وقتی با او روبهرو شده، فهمیده مامور وزارت اطلاعات است و برای گرفتن اعتراف، کت و شلوار و کراوات پوشیده و خود را سفیر سوئد در تهران جا میزند